Amin - Savalan

Amin - Savalan
ساوالان قارسيز اولماز * باغلاری بارسيز اولماز

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 69
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 69
بازدید ماه : 69
بازدید کل : 20157
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


ميرزا تقي خان اميرکبير

 

ميرزا تقي خان اميرکبير اهل فراهان است و دست پرورده خاندان قائم مقام فراهاني. فراهان همچون تفرش و آشتيان مجموعاً کانون واحد فرهنگ ديواني و "اهل قلم" بود؛ ناحيه اي مستوفي پرور. چه بسيار دبيران و مستوفيان و وزيران از آن ديار برخاستند که در آن ميان چند تني به بزرگي شناخته شده، در تاريخ اثر برجسته گذارده اند. از اين نظر ميرزا تقي خان نماينده فرهنگ سياسي همان سامان است.
نام اصلي ميرزا تقي خان، "محمد تقي" است. زادگاهش "هزاوه" از محال فراهان عراق. هنوز هم در آنجا محله اي بنام "محله ميرزا تقي خاني" معروف است، و خانه پدريش نزديک تپه "يال قاضي" شناخته مي باشد. اسم او در اسناد معتبر (از جمله مقدمه پيمان ارزنةالروم، و قباله نکاح زنش عزت الدوله) "ميرزا محمد تقي خان" آمده است. رقم مهر و امضاي او نيز ترديدي در نام حقيقيش باقي نمي گذارد؛ بي گمان اسم "محمد" رفته رفته حذف گرديده و به ر"ميرزا تقي خان" شهرت يافته است.
خانواده پدري و مادري ميرزا تقي خان از طبقه پيشه ور بودند. پدرش به تصريح قائم مقام "کربلائي محمد قربان" بود که در خطاب او را "کربلائي" مي گفت. سجع مهرش "پيرو دين محمد قربان" بود. کربلائي قربان نخست آشپز ميرزا عيسي (ميرزا بزرگ) قائم مقام اول بود. پس از او همين شغل را در دستگاه پسرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام ثاني داشت.
کربلائي قربان بعدها ناظر و در واقع ريش سفيد خانه قائم مقام گرديد، و هميشه مورد لطف مخدوم خود بود. آنچه بنظر مي رسد کربلائي قربان خيلي هم بي چيز نبوده، بلکه آب و ملکي داشته و دست کم يک دانگه قريه حرآباد مال او بوده است. و نيز آنقدرها استطاعت داشته که به سفر حج برود.
سال تولد ميرزا تقي خان را تا اندازه اي که جستجو کرديم، هيچ مؤلف خودي و بيگانه اي ثبت نکرده است. در حل اين مجهول تاريخي، ما يک مأخذ اصلي و دو دليل در تأييد آن مأخذ بدست مي دهيم: زير تصوير اصيلي که به زمان صدارت امير کشيده اند مي خوانيم: "شبيه صورت... اتابک اعظم، شخص اول ايران، امير نظام در سن چهل و پنج سالگي". امير از 22 ذيقعده 1264 تا 20 محرم 1268 صدارت کرد. اشعاري که در ستايش مقام تاريخي او در کنار همان تصوير نگاشته شده، و تصريح به اينکه کارهاي سترگ از پيش برده است، نشان ميدهد که تصوير مزبور را در اعتلاي قدرت و شهرت امير کشيده اند. و آن سال 1267 است. با اين حساب و به فرض صحت رقم چهل و پنج سالگي تولد او به سال 1222، يا حداکثر يکي دو سال پيشتر بوده است ،اما دليل معتبر تاريخي اينکه: در کاغذ قائم مقام خواهيم خواند که ميرزا تقي همدرس دو پسر او محمد و علي بوده است. مي دانيم که ميرزا محمد پسر اول قائم قام در 1301 در هفتاد سالگي درگذشت، و پسر ديگرش ميرزا علي در شصت و هفت سالگي درگذشت به سال 1300. يعني هر کدام از آن دو پسر قائم مقام، سي و يکي دو سال پس از امير زنده بوده اند. اختلاف سال تولد ميرزا تقي با دو همدرس خود هر چه باشد، به هر حسابي، امير در آخرين سال صدارتش 1268 بيش از پنجاه سال نداشته است.
امير دو زن گرفته است. زن اولش، دختر عمويش بود يعني دختر حاج شهباز خان. نام او را "جان جان خانوم" ذکر کرده اند. از او سه فرزند داشت: ميرزا احمد خان مشهور به "اميرزاده" و دو دختر که بعدها يکي زن عزيز خان آجودان باشي سردار کل، دوست قديم امير، گرديد. و ديگري به عقد ميرزا رفيع خان مؤتمن درآمد. زن امير در 1285 با دختر بزرگش سلطان خانم به زيارت مکه رفت، و ظاهرا يکي دو سال بعد، در آذربايجان درگذشت.
زن دوم امير، "ملکزاده خانم" ملقب به عزت الدوله يگانه خواهر تني ناصرالدين شاه بود. به گفته دکتر پلاک ميرزا تقي خان در زمان صدارت از زن اول خود جدا شد. عقد ازدواج با عزت الدوله روز جمعه 22 ربيع الاول 1265 انجام گرفت. ترتيب جشن عقد و عروسي را ميرزا نبي خان اميرتومان (پدر ميرزا حسين خان سپهسالار) بعهده داشت. عزت الدوله شانزده ساله بود. چنانکه قباله عقد زناشوئي مي نمايد، مهر عزت الدوله هشت هزار تومان نقد اشرفي ناصرالدين شاهي هجده نخودي، و يک جلد قرآن بود. راجع به ازدواج با عزت الدوله ضمن نامه امير به شاه خواهيم خواند که گفته بود: "از اول بر خود قبله عالم... معلوم است که نميخواستم در اين شهر صاحب خانه و عيال شوم. بعد، به حکم همايون و براي پيشرفت خدمت شما، اين عمل را اقدام کردم...." فداکاريهاي اين شاهزاده خانم در دوره تبعيد و آخرين روزهاي زندگي شوهرش، در خور ستايش است.
محيط خصوصي تربيت ميرزا تقي خان را دستگاه ميرزا بزرگ قائم مقام و پسرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام، آن دو وزير بزرگ عباس ميرزا، مي ساخت. ميرزا بزرگ در سال 1237 درگذشت. با حسابي که راجع به سن ميرزا تقي خان بدست داديم، ظاهراً در آن زمان هجده ساله بود. پس محضر ميرزا بزرگ را خوب درک کرده بود، و شايد هم پاره اي کارهاي دبيري او را مي کرد. امين الدوله هم به خدمت امير در "دايره ميرزا بزرگ قائم مقام" تصريح دارد.
در استحکام اخلاقي او ترديد نيست، و مظاهر عيني آن گوناگون است. يک جنبه اش اينکه در عزمش پايدار بود. نويسنده صدرالتواريخ که زير نظر اعتمادالسلطنه اين کتاب را پرداخته مي گويد: "اين وزير هم در وزارت مثل نادر شاه بود.... هم مانند نادر عزم ثابت و اصالت رأي داشته است". در موردي که نماينده انگليس خواست رأي امير را عوض کند، خود اعتراف دارد که "... سعي من و کوشش نماينده روسيه، و تلاش مشترک ما همه باطل است. کسي نميتواند ميرزا تقي خان را از تصميمش باز دارد". برهان استقلال فکر او همين بس که در کنفرانس ارزتةالروم بارها دستور حاجي ميرزا آقاسي را که مصلحت دولت نمي دانست، زير پا نهاد. شگفت اينکه حتي امر محمد شاه را نيز ناديده مي گرفت و آنچه را که خير مملکت تشخيص مي داد، همان را مي کرد. بي اثر بودن پافشاريهاي روس و انگليس و عثماني در رأي او، جاي خود دارد. اما يک دندگي بي خردانه نمي کرد. حد شناسي از خصوصيات سياسي اوست و چون مي ديد سياستي پيشرفت ندارد، روش خود را تغيير مي داد.
درستي و راست کرداري از مظاهر ديگر استحکام اخلاقي اوست؛ از اين نظر فساد ناپذير بود. قضاوت وزير مختار انگليس اين است: "پول دوستي که خوي ملي ايرانيان است در وجود امير بي اثر است". به قول رضاقلي خان هدايت که او را نيک مي شناخت: "به رشوه و عشوهً کسي فريفته نمي شد". دکتر پلاک اتريشي مي نويسد: "پولهايي که مي خواستند به او بدهند و نمي گرفت؛ خرج کشتنش شد".
جنبه ديگر خوي استوار امير اينکه به گفته و نوشته خويش اعتبار مي نهاد. واتسون مي نويسد: "امير نظام به آساني به کسي قول نمي دهد. اما هر آينه انجام کاري را وعده مي کرد، بايد به سخنش اعتماد نمود و انجام آن کار را متحقق شمرد". امير خود به اين خصلت خود مي باليد. به قول نويسنده صدرالتواريخ "از براي حکم خود ناسخ قرار نمي داد. هر چه مي گفت بجا مي آورد، بهيچ وجه حکم او ناسخ نداشت".
دلير و جسور بود. پسر کربلائي قربان زماني که به مکتب مي رفت، از مخدوش تقاضاي قلمتراشي کرد. چون خواهش او برآورده نشد، چنان نامه اي به قائم مقام فرستاد که او خود مي گويد:"ببين چه تنبيهي از من کرده است. عجبتر اينکه بقال نشده ترازو وزني آموخته". اگر داستانهائي که از دوران جواني و خدمت ديواني او آورده اند، افسانه سازي صرف هم باشند، باز روشنگر همان فطرت او هستند.
رفتاري متين و سنگين داشت. به شخصيت خويش مغرور بود و نسبت به کارداني و صفات برجسته اش آگاه. اما تعجب اينکه نامجو و شهرت خواه نبود. دليل ما اين است: هر چه که به حکام ولايات و نمايندگان سياسي بيگانه در اصلاح امور مملکت نگاشته، همه را به نام شاه و امر او قلمداد کرده است. مهمتر اينکه در سرتاسر روزنامه وقايع اتفاقيه زمان صدارتش، از تجليل ميرزا تقي خان خبري نيست. فقط چهار جا اسمش آمده و آن هم به حکم ضرورت.
او را به مناعت طبع مي شناختند که از مظاهر غرور نفساني اش بود، و به خواري تن در نمي داد. نماينده انگليس ضمن اينکه به حيثيت خواهي و حساسيت ميرزا تقي خان در روابط با بيگانگان اشاره مي کند، مي گويد: "هيچ گاه حاضر نيست رفتار متکبرانه کسي را تحمل کند". حتي وقتي که مورد بي مهري شاه واقع گشت و زمان عزلش فرا رسيد، حيثيت پرستي خود را از دست نداد. به شاه نوشت: "اگر حقيقة مقصودي دارند، چرا آشکار فرمايش نميفرمايند... بديهي است اين غلام طالب اين خدمات نبوده و نيست و براي خود سواي زحمت و تمام شدن عمر حاصلي نمي داند. تا هر طور دلخواه شماست؛ به خدا با کمال رضا طالب آنست".

 

مأموريت هاي سياسي

مأموريت روسيه و ايروان
ميرزا تقي خان از زماني که منشي دستگاه قائم مقام بود تا وقتي که به صدارت رسيد، به سه مأموريت سياسي رفت. به روسيه، ايروان و به عثماني. اين سفرها از نظر ماهيت و مقام و مسئوليت او بکلي متفاوت بودند. در سفر روسيه که همراه خسرو ميرزا رفت (45-1244) جوان بيست و دو ساله و در زمره دبيران بود. نه سال بعد که با ناصرالدين ميرزاي وليعهد، براي ملاقات تزار روس روانه ايروان شد (1253) وزارت نظام آذربايجان را برعهده داشت. پس از شش سال که به سفارت فوق العاده ارزنةالروم برگزيده شد، با مقام وزارت، به نمايندگي مختار دولت در آن کنفرانس (63-1259) شرکت جست.

 

 

 

دانش و فرهنگ جديد

دارالفنون
انديشه امير در بناي دارالفنون از يک سرچشمه الهام نگرفته بود، بلکه حاصل مجموع آموخته هاي او بود. آکادمي و مدرسه هاي مختلف روسيه را ديده بود؛ در کتاب جهان نماي جديد که به ابتکار و زير نظر خودش ترجمه و تدوين شد، شرح دارالعلمهاي همه کشورهاي غربي را در رشته هاي گوناگون علم و هنر با آمار شاگردان آنها خوانده بود؛ و از بنيادهاي فرهنگي دنياي جديد خبر داشت.
وجهه نظر امير را در ايجاد دارالفنون بايد بدرستي بشناسيم. ذهن امير در اينجا در درجه اول معطوف به دانش و فن جديد بود، و بعد به علوم نظامي توجه داشت. اين معني از مطالعه تطبيقي برنامه درسهاي دارالفنون، و نامه هاي امير راجع به رشته تدريس استاداني که استخدام شدند، روشن مي گردد. رشته هاي اصلي تعليمات دارالفنون بنحوي که او در نظر گرفته بود عبارت بودند از: پياده نظام و فرماندهي، توپخانه، سواره نظام، مهندسي، رياضيات، نقشه کشي، معدن شناسي، فيزيک و کيمياي فرنگي و داروسازي، طب و تشريح و جراحي، تاريخ و جغرافيا، و زبان هاي خارجي. مدرسه هفت شعبه داشت، و پاره اي مواد مزبور مشترک بود. در ضمن بايد دانسته شود که براي فنون نظامي دستگاه تعليماتي جداگانه اي در خود تشکيلات لشکري تعبيه نهاد، و شعبه علوم جنگي دارالفنون مکمل آن بشمار مي رفت.
سنگ بناي دارالفنون در اوائل 1266 در زمين واقع در شمال شرقي ارک سلطنتي که پيش از آن سربازخانه بود نهاده شد. نقشه آن را ميرزا رضاي مهندس که از شاگرداني بود که در زمان عباس ميرزا براي تحصيل به انگلستان رفته بود کشيد؛ و محمدتقي خان معمارباشي دولت آن را ساخت. و شاهزاده بهرام ميرزا به کار بنائي آن رسيدگي مي کرد. ساختمان قسمت شرقي دارالفنون تا اواخر 1267 به انجام رسيد و مورد استفاده قرار گرفت. بـقـيـه آن تا اوايــل سـال 1269 پايان يافت. چهار طرف مدرسه را پنجاه اطاق "منقش مذهب" هر کدام به طول و عرض چهار ذرع ساخته جلو آنها را ايوانهاي وسيع بنا نمودند. در گوشه شمال شرقي تالار تئاتر احداث شد. در پشت دارالفنون کارخانه شمع کافوري و آزمايشگاه فيزيک و شيمي و دواسازي برپا نمودند. چاپخانه اي هم ضميمه آن گرديد، به علاوه کتابخانه و سفره خانه اي ساختند. در ورودي دارالفنون به طرف خيابان ارک "باب همايون" باز مي شد؛ در کنوني آن در خيابان ناصريه به سال 1292 ساخته شد.

 

روزنامه وقايع اتفاقيه

بناي روزنامه وقايع اتفاقيه به سال 1267 از ارزنده ترين تأسيسات اجتماعي امير است.
بنيانگزار روزنامه در ايران ميرزا صالح شيرازي است. از شاگرداني بود که در زمان عباس ميرزا براي تحصيل علوم جديد به انگلستان رفت. ضمناً به ذوق خود فن چاپ را آموخت، و از جمله کساني است که در ايران مطبعه سنگي را تأسيس نمود. به علاوه او را پيشرو انديشه هاي سياسي جديد مغرب زمين در ايران مي شناسيم. ميرزا صالح نخستين روزنامه ايران را در زمان محمد شاه به سال 1252 در تهران بر پا کرد. روزنامه اي بود که ماهي يکبار با چاپ سنگي منتشر مي شد، و بيش از چند سالي دوام نکرد.
ذهن امير درباره روزنامه و ارزش سياسي و مدني آن خوب روشن بود، و از روزنامه هاي فرنگستان آگاهي داشت. حتي خوانده بود که: در شهر فرانکفورت آلمان (امير اساساً به دولتهاي آلماني توجه خاص داشت) باسمه کردن کاغذ اخبار که از تاريخ 1651 مسيحي.. بنا شده، الي حال مطلقاً بسته نشده، و هميشه در کار باسمه اخبار است. توجه ميرزا تقي خان معطوف به دو معني بود: يکي اطلاع يافتن دولت از اوضاع جهان، و ديگر پرورش عقلاني مردم و آشنا کردن آنها به دانش جديد و احوال ديگر کشورها.
شماره اول روزنامه وقايع اتفاقيه روز جمعه پنجم ربيع الثاني 1267 (هفتم فوريه 1851) انتشار يافت. در صفحه اول علامت شير و خورشيد ايران و عبارت "يا اسدالله الغالب" نگاشته شده بود. اين شماره به عنوان "روزنامچه اخبار دارالخلافه تهران" منتشر گرديد. از شمارهً دوم به نام "وقايع اتفاقيه" خوانده شد. و تا ده سال بعد (1277 ه.ق.) به همين اسم نشر مي شد. در اين سال هنگام تصدي ميرزا ابوالحسن خان غفاري کاشاني صنيع الملک، نام آن تغيير کرد و از شماره 474 به روزنامه "دولت عليه ايران" مبدل شد؛ و ضمناً به شکل روزنامه مصور درآمد. اين نخستين روزنامه مصوري است که در ايران انتشار يافت. ديري نگذشت که دوباره اسم آن تغيير کرد و به روزنامه "دولتي" بدل شد. پس از آن به نام "روزنامه ايران" منتشر گرديد و تا انقلاب مشروط همين اسم را حفظ کرد.
وقايع اتفاقيه روزنامه هفتگي بود، با چاپ سنگي بطبع مي رسيد. شيوه نگارش آن ساده و روشن و بکلي خالي از تقليد و تکلف بود. تا شماره هفدهم آن روزهاي جمعه پيش از ظهر انتشار مي يافت، از شماره هجدهم به بعد انتشارش به روزهاي پنجشنبه موکول گرديد. تا شماره 656 انتشار هفتگي آن مرتب بود، از آن پس گرفتار بي نظمي شد. بهاي تک شماره آن در سرتاسر ايران ده شاهي، و اشتراک ساليانه اش 24 ريال بود. چون به گوش دولت رسيد که کارکنان ولايات سواي بهاي روزنامه چيزي از مردم به نام"خدمتانه" گرفته اند؛ اعلام شد که قيمت آن "در کل شهرهاي ممالک محروسه بدون اخراجات ديگر" همان ده شاهي است، و مطالبه کردن چيزي بيش از آن "بسيار خلاف رأي امناي دولت" است.
مدير روزنامه، حاجي ميرزا جبار ناظم المهام کنسول سابق ايران در بغداد بود. "مباشر" روزنامه "ادوارد برجيس"ر انگليسي، و نويسنده آن "عبدالله ترجمه نويس" بود. روزنامه در مطبعه حاجي عبدالمحمد استاد مطبعه چي چاپ مي گرديد. حيف که ميرزا صالح دوست ديرين امير درگذشته بود، وگرنه هيچ کس شايسته تر از او براي کار روزنامه نبود.

 

کاهش

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, توسط امين
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :